دانلود رمان جدید



نام کتاب: از روزی که رفتی
نویسنده: سنیه منصوری
ژانر: مذهبی، عاشقانه، برشی از زندگی
ناشر: رمانسرا
انتشار در فروردین 98
خلاصه‌ای از داستان کتاب:

بخشی از زندگی زنی به نام آیه‌ست که با توجه به آرمانهای همسرش گام برداشته و در جایگاه همسر یک مدافع حرم به سمت جلو در حرکت است. ارمیا مردی که اعتقاداتش ضعیف شده و در بحران دست و پا میزند و دختری به نام رها که در بندهای زیادی اسیر است.

ادامه مطلب

رمان بی تو امشب از کارولین

نام رمان :رمان بی تو امشب (جلد اول)

 به قلم :کارولین

 حجم رمان : 1.87 مگابایت پی دی اف , 1.02 مگابایت نسخه ی اندروید , 0.91  مگابایت نسخه ی جاوا , 296 کیلو بایت نسخه ی epub

ناشر: رمانسرا

خلاصه‌ای از داستان رمان:

ازدواج فریبرز رادمنش با پزشکش لیلا موجب پدید امدن اختلافاتی بین دخترش مهراوه و پسر لیلا ماهان که به تازگی از لندن بازگشته می شود مهراوه در جست جوی گذشته ماهان متوجه می شود نامزد ماهان در یک سانحه تصادف ناپدید می شود و خود ماهان مدتی را در کلینیک اعصاب و روان در لندن بستری بوده است .

کم کم اختلافات ماهان و مهراوه جای خودش را به عشق می دهد ماهان پس از محرم شدن با مهراوه برای گرفتن مدارکش از دانشگاه به لندن باز می گردد اما در انجا پس از دیدار با خانواده نامزد سابقش متوجه می شود نامزدش پیدا شده و زنده است …

ادامه مطلب

رمان طلسم شدگان از باران ستاک

رمان طلسم شدگان از باران ستاک رمان طلسم شدگان از باران ستاک[/caption]

نام رمان : رمان طلسم شدگان

به قلم : باران ستاک

امتیاز : 3 از 5

ناشر: رمانسرا

تعداد صفحات : 431

حجم رمان : 5.7 مگابایت پی دی اف , 0.84 مگابایت نسخه ی اندروید , 363 کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ای از داستان رمان:
رامش زندگیه عادی خودشو داره . زندگی کنار پدر و خواهرش رو دوست داره و در انتظار رسمی شدن ازدواجشه . اما کم کم حقیقتهاییی از زندگی خودش و پدرش رو میفهمه که مثل یک شوک بزرگ عمل میکنن. نامزد اون …

ادامه مطلب

رمان وسوسه از نیلا
رمان وسوسه از نیلا

نام رمان :رمان وسوسه

به قلم : نیلا

ناشر: رمانسرا

حجم رمان : 3.52 مگابایت پی دی اف , 1.63 مگابایت نسخه ی اندروید , 1.09 مگابایت نسخه ی جاوا , 240 کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه‌ای از داستان رمان:

گاهی دنیا با ادماش روزگاری رو برات رقم می زنن که هیچ وقت در تصوراتت نمی گنجیده ….هیچ وقت باورت نمی شد که انقدر راحت می تونی تسلیم خواسته هایی بشی که همیشه برات پوچ و بی معنی بوده ….بعد از مدتها تن دادن به خواسته ها و اتفاقای پیرامونت …. این جمله تو ذهنت نقش می بنده
همیشه نباید عشق آغاز زندگی باشه…….”

داستان این رمان هیچ جایی اتفاق نیفتاده …ادماش می تونن وجود داشته باشن …می تونن اصلا نباشن …زمان این رمان بر می گرده به سالهای ۱۳۷۰…یه چیزی تو همون دورو برا…

ادامه مطلب

رمان همسایه‌ی پری از افسون امینیان

نام کتاب: همسایه‌ی پری

نویسنده: افسون امینیان

ژانر: عاشقانه، پلیسی

ناشر: رمانسرا

تعداد صفحات:569

خلاصه‌ی داستان:

قصه‌ی دختری است به اسم پریناز که توی محله‌های جنوبی شهر زندگی می‌کند، پدرش یه مغازه دار ساده و مادرش زنی عامی است، روزمرگی برایش آهنگ یک‌نواختی سر می‌دهد تا اینکه همسایه‌ی جدیدی به کوچه‌ی آن‌ها نقل مکان می‌کند که، بر حسب اتفاق همسایه‌ی دیوار به دیوارشان نیز هست. ورود این تازه واردین سر آغاز قصه خواهد شد. داستان موضوعی پلیسی و البته عاشقانه دارد.

ادامه مطلب

رمان دیزالو از آندرومدا

نام کتاب: دیزالو

نویسنده: آندرومدا

ژانر: عاشقانه، اجتماعی

ناشر: رمانسرا

تعداد صفحات: 566

خلاصه‌ی داستان:

ماهورا زند گریمور مطرح سینما، قربانی یک سوءظن غلط ساختگی می‌شود…

سناریوی تلخ و ناجوانمردانه‌ای که الوند رستگار، سوپراستار سینما برایش چیده…

 

فرمت قابل دانلود رمان: پی دی اف و اندروید

 

توضیحات:

۱- کاربر عزیز، برای دانلود کافی‌ است بر روی لینک هر فرمت کلیک نمایید.

۲- برای باز کردن فرمت پی‌دی‌اف از برنامه‌ی ادوب ریدر استفاده نمایید.

۳- فایل‌های رمان رمز ندارند.

۴- بعد از خواندن رمان‌ خوشحال می‌شویم نظر شما را درمورد این رمان بدانیم.

بخشی از متن رمان :

یک جفت چشم طوسی مدت هاست دست از سرم بر نمی دارند؛ نمی گذارند نفس بکشم؛ نمی گذارند لبخند بزنم؛ نمی گذارند فراموششان کنم و جایی در پستوی خاطراتم دفنشان کنم.

عذاب بیچاره ام کرده است. بلاتکلیفی دمار از روزگارم در آورده. هرجا که چشم می چرخانم دستگاه های عجیب و غریبند؛ لوله های پلاستیکی.

بعضی هایشان از داخل بینی و دهانم گذشته اند. بعضی هایشان در کنارم جا خوش کرده اند.
روبرویم یک شیشه است. آن بیرون خلوت است ولی نور یک مهتابی چشمم را می زند.

گذرِ گاه و بیگاه چند نفر با روپوش سفید تابش مهتابی را کم رنگ و پر رنگ می کند. سکوت اتاق علی رغم رفت و آمدها عجیب پرستیدنیست.

صدای هق هق آشنایی میان مغزم اکو می شود و از روبریم سر درمی آورد. پسری نوجوان با روپوش مدرسه از شیشه روبرو نگاهم می کند. از شدت گریه چشم های مشکی اش سرخ سرخند؛ ملتهب و کم جان!

کف دستش که روی شیشه می نشیند تا به خیالش فضای پشت شیشه را بغل بگیرد قلبم را زیر و رو می کند.

پسرک بی محابا اشک هایش را رو دل می کند و دلم برای اشک های پاکی که از چشم های معصوم او پایین می ریزد هم می گیرد.

رمان مرگ مزمن از آندرومدا

شاید باز شدن این چشم ها و بلند شدن این تن از روی تخت پایان اشک هایش را رقم بزند ولی این واقعا در توان من نیست.

حالا باز نور مهتابی به خاطر رد شدن کسی کمی قطع و سپس صورت آشنایی کنار پسر بچه پدیدار می شود. قبل از هر چیزی همان جفت چشم طوسی لعنتی نگاهم را جذب می کند و باز حجم عذابی نامعلوم ویرانم می کند و صدای بوق بوقِ ضربه ایِ دستگاه کنارم بلند می شود.

جرئت نگاه کردن به صاحب تیله های طوسی را ندارم ولی می بینم که پسر بچه پریشان تر از پیش می شود و چشم های نیمه بازش، خونین و گشوده!

هجوم چند سفید پوش را به اتاق حس می کنم. آرامش عجیبی درونم جاری است. صدای ضربه ایِ بوق رو به ممتد شدن می رود و چشم های من رو به بسته شدن و روشنایی اتاق رو به بیشتر شدن.

هیجان عجیبی در میان آرامشم نهفته است. سنگینی چیزی روی قفسه سینه ام آزارم می دهد. تنم به بالا می پرد. فریاد و هیاهوی سفید پوش ها…

رمان چشمان من

این صحنه ها قبلا هم تکرار شده اند. جسمم دارد دردِ آن شوک الکتریکی را به جان می خرد ولی نگاه من معطوف آن دو بی تاب پشت پنجره است. چشم طوسی پسرک را بغل گرفته و در آغوش هم می لرزند و با نگاهشان انگار می خواهند اتاق را ببلعند که سفید پوش چه بی رحمانه پرده را می کشد و رنگ آبی پرده جایگزین بودنشان می شود.
چشم طوسی که می رود بوق بوق دستگاه عادی و عادی تر می شود. نفس عمیق دکتر و عرق پیشانی اش…
به سمت بیرون اتاق می روم. پشت شیشه یا حداقل نزدیک آن نمی بینمشان.

وارد راهرو می شوم. می بینم که جفتشان کنار دری که نزدیکترین مکان به من باشد روی زمین نشسته اند.
اصلا نمی دانم که کی هستند ولی می دانم بعدها می توانم بشناسمشان. دلم دل دل می کند که بغلشان کنم. نزدیکشان می شوم.

تکیه شان به دیوار است و پسرک سر روی شانه چشم طوسی گذاشته است و با تمام توانش گریه می کند. چشم طوسی با یک دست سر پسرک را به آغوش کشیده و دست دیگرش مانند جسمی عبث و بی استفاده کنار تنش افتاده است.
روبرویشان می نشینم. انگار که موجودی ماورایی باشم، پسرک آرام می شود. دست خودکاری اش را نوازش می کنم. آنقدر که به خواب برود.

چشم طوسی نگاهش را تا صورت خیس پسرک می گرداند و آرام زمزمه می کند:
– کاش نمی اومدی!”

رمان زمهریر هور از معصومه آبی

صدایش چقدر گرفته است؛ انگار یکی تار های صوتی اش را بسته… دوست دارم او را هم آرام کنم. انگشتش را با انگشتم نوازش می کنم. اما انگار آرامش او در چیز دیگری خلاصه می شود که سرش را که به دیوار تکیه داده به بالا سوق می دهد و آه می کشد.
آرام پسرک را به دیوار کنارش تکیه می دهد و بر می خیزد. بر می خیزم و به تندی به اتاق بر می گردم.
چند دقیقه بعد می بینم که به اتاق آمده. با لباسی عجیب و آبی رنگ. دوست ندارم تنها باشیم. از چشم هایش می ترسم. می ترسم بسوزاندم. می ترسم این خط سبز روی دستگاه صاف بشود. می ترسم چون می دانم دنیایی پشت آن در ها منتظرم است که خیلی هم به کامم نیست.

تمام فکر و خیال هایم با لمس شدن دست هایم دود می شود و به هوا می رود. دست هایش سردند ولی آرامش دارند. نوازش دارند و وقتی لمسم می کند دیگر از چشم هایش نمی ترسم. چشم های خیس و زمزمه لب هایش:
– مطمئنم می بینیم. مطمئنم می شنویم. مطمئنم حسم می کنی. مطمئنم که بر می گردی؛ باز پا میشی؛ باز اون چشماتو وا می کنی؛ باز بر می گردیم تو خونه مون. مطمئنم نمیری. مطمئنم من و راحیل رو تنها نمی ذاری. من، راحیل، هامون، اهورا، مامانت، بابات، نیلوفر، شهرک سینمایی، خونه، همه منتظرتیم. تا ابدم می مونیم. خب؟ پاشو! پاشو من غلط کردم. پاشو به خدا اشتباه کردم.”

آخ از اشکش که می چکد:
– تا حالا این حال من رو دیده بودی؟ پاشو پس! پاشو دقم نده! پاشو دارم می میرم!”
هق می زند:
– پاشو بود و نبودِ من!”


http://truckcamvideos.com/index.php?qa=user&qa_1=mckinney63rahbek
http://alpbl.cn/qa/index.php?qa=user&qa_1=mckinney06bell
http://zz.autotropa.ru/user/Stroud49Goodman/
https://discreteconnection.com/author/skovgaard56bell/
http://web.jmjh.tn.edu.tw/~env/modules/profile/userinfo.php?uid=14036
http://namiskuukkeli.net/index.php?qa=user&qa_1=rahbek11putnam
http://imfl.sci.pfu.edu.ru/forum/index.php?action=profile;area=forumprofile;u=211096
https://www.weddingbee.com/members/orahbek63putnam10
https://www.shapeways.com/designer/waters74downs
http://www.nidiinfanziaolbia.it/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=703060
http://answers.minerals.net/index.php?qa=user&qa_1=downs08bell
http://www.novelanswer.com/index.php?qa=user&qa_1=waters79stroud
http://www.cours-cuisine-geneve.ch/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=78398
http://promodj.com/rahbek28mckinney
http://guidemom.com/index.php?qa=user&qa_1=waters37rahbek
https://forums.huduser.gov/member.php?action=profile&uid=269416
http://windowshopgoa.com/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=335166
https://www.skyads.aero/author/putnam15waters/
http://www.discoverbits.in/index.php?qa=user&qa_1=rahbek07downs
http://lurisia.com.ar/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=1473200
http://www.radiologiaoncologica.it/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=1288128
https://www.cs.odu.edu/~mln/teaching/cs595-s12/?method=display&redirect=http://sqworl.com/7koe6z
http://redbuzz.kingthemes.net/index.php?qa=user&qa_1=mckinney98rahbek
https://www.care2.com/c2c/people/profile.html?pid=220957112
https://torgi.gov.ru/forum/user/profile/768877.page
http://www.vietnamanswer.com/index.php?qa=user&qa_1=goodman59mckinney
http://scienceanswers.org/index.php?qa=user&qa_1=stroud91goodman
http://hwctr.com/index.php?qa=user&qa_1=downs64bell
https://clasificados.laradiomovil.com/author/goodman56goodman/
http://lgdc.maho.online/index.php?qa=user&qa_1=bell13downs
http://www.nrs-soluzioniacustiche.it/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=328433
http://www.impresapossemato.it/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=1052290
http://stlcaricatures.com/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=1093541
http://talktoislam.com/index.php?qa=user&qa_1=putnam33mckinney
http://respond24.org/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=218588
http://askme.honeybeesoft.net/index.php?qa=user&qa_1=stroud25stroud


نام کتاب: دل من وسعت دریاست اگر بگذارند

نویسنده: silversea horse

ژانر: اجتماعی، عاشقانه

ناشر: رمانسرا

تعداد صفحات:

خلاصه‌ی داستان:

داستان از زبان زنی بیان می‌شه که تو زندگیش همه چی داره. پول، شهرت، عشق، فرزند، درس خونده، به همه جا رسیده، اما…

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Anita دوربین های دیجیتال سفرپين بلوچ الف خاطرات یک دختر دهه هفتادی :) مهندسی صنایع دانشگاه تربت حیدریه 93